خوبی وبلاگم اینه همه جور چیزی توش پیدا میشه...
یعنی من حالم هر روز هر ساعت متفاوته...این هم دو قطبی بودن و افسردگی و اینا نیستا...حکایت دیگه ای داره که بماند بین من و خدا...
خلاصه...
با اینکه خودم دستی به قلم دارم... و اصولا ادم مظلومی ام از این لحاظ و همه جوره حق و حقوقم پایمال شده و خوب که فکر میکنم میبینم بهتر ! چون جایی که یک کتاب معمولی متوسط مثل ملت عشق بشه کتاب سال من کلا ننویسم بهتره مردم به چیزهای دم دستی عادت کردن همون بمونن توی همین سطح بهتره لیاقتشون همینه! و لیاقت متولیان امر!
مگر چندتا نویسنده پیدا میشه که انسان باشن به معنی واقعی کلمه ؟ و تجارت نکنن ؟ و به عمق مفهوم ن و القلم رسیده باشن ؟... کم ...خیلیییییییییییییی کم .
...اما چون توی جمع نویسنده هایی که مغزشون فسیل شده بودم ... توصیه اکید میکنم :
از نویسنده جماعت دوست انتخاب نکنید(حتی المقدور صمیمی)
از نویسنده جماعت زن نگیرید!
به نویسنده جماعت زن ندید!
با نویسنده جماعت اسرارتون رو مطرح نکنید!
پیش نویسنده جماعت تا میتونید ساکت باشید!
تا میتونید از نویسنده جماعت فرار کنید !
اگر توی دنیا تنهای تنها شدید و تنها ادم باقی مونده یک نویسنده بود به غاری پناه ببرید!
کلا احتیاط کنید!