سنگ،کاغذ،قیچی بازی میکردیم باهم
من سنگ آوردم کاغذ آورد مچالم کرد!
کاغذ آوردم او قیچی آورد بریدم!
قیچی آوردم سنگ آورد منو شکست!
و اینگونه مرا له کرد برید و شکست!
در تمام بازی،نگاه من به او بود که چطور برای خرد کردنم تلاش میکند
باشه عزیزم تو بردی…
.
.
.
سنگین کام میگیری مرد
در این سرمای خیابان و برگ ریزان خزان
به یاد کدام عشق خاطراتت را دود میکنی؟
.
.
.
مراهمینگونه که بد هستم دوست داشته باش
خوبها راهمه دوست دارند!
.
.
.
خط خطی های ذهن خسته ی من!
پشیمان میشوی از رها کردنم
همچون کودکی که در شلوغی بازار دست مادرش را
.
.
.
سرنوشتی دارم پر از خطوط سرگردان و مبهم
دلتنگ کسی هستم که روزی قرار بود
برای همیشه کنارم بمونه و دوستم داشته باشه
.
.
.
لبخند بزن!
برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که
امید از دست رفته ام را بازگرداند
.
.
.
دیگر از درمان غم من گذشته است
دلت را دریاب بیماریم مسری است
.
.
.
در خاطره ی کسی ماندگاری که
لحظه های نبودنت را با تمامی دنیا معامله نمی کند
.
.
.
همین حوالی یک دختری پشت پنجره خیره به بیرون
انتظار کسی را میکشد که خیلی وقت است که از آمدن دست کشیده
.
.
.
و گفتی که دیگر تورا نمیخواهم و بروم پی کارم!
آری راست میگفتی رفیق!
اما ببین هنوز شبا بخاطر عذاب وجدان حرفا و کارایی که کردی بیداری!
من به همینم دلخوشم!
تو خوش باش با…
.
.
.
چه چیز در این جهان غریبانه تر از
دختری است که تنهایی اش را بغل میکند و می بوسد!
اما حاضر نیست کسی را دوست داشته باشد
دانلود رایگان مراسم اسکار 2018 Oscars 2018 The 90th Annual Academy Awards
من سنگ آوردم کاغذ آورد مچالم کرد!
کاغذ آوردم او قیچی آورد بریدم!
قیچی آوردم سنگ آورد منو شکست!
و اینگونه مرا له کرد برید و شکست!
در تمام بازی،نگاه من به او بود که چطور برای خرد کردنم تلاش میکند
باشه عزیزم تو بردی…
.
.
.
سنگین کام میگیری مرد
در این سرمای خیابان و برگ ریزان خزان
به یاد کدام عشق خاطراتت را دود میکنی؟
.
.
.
مراهمینگونه که بد هستم دوست داشته باش
خوبها راهمه دوست دارند!
.
.
.
خط خطی های ذهن خسته ی من!
پشیمان میشوی از رها کردنم
همچون کودکی که در شلوغی بازار دست مادرش را
.
.
.
سرنوشتی دارم پر از خطوط سرگردان و مبهم
دلتنگ کسی هستم که روزی قرار بود
برای همیشه کنارم بمونه و دوستم داشته باشه
.
.
.
لبخند بزن!
برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که
امید از دست رفته ام را بازگرداند
.
.
.
دیگر از درمان غم من گذشته است
دلت را دریاب بیماریم مسری است
.
.
.
در خاطره ی کسی ماندگاری که
لحظه های نبودنت را با تمامی دنیا معامله نمی کند
.
.
.
همین حوالی یک دختری پشت پنجره خیره به بیرون
انتظار کسی را میکشد که خیلی وقت است که از آمدن دست کشیده
.
.
.
و گفتی که دیگر تورا نمیخواهم و بروم پی کارم!
آری راست میگفتی رفیق!
اما ببین هنوز شبا بخاطر عذاب وجدان حرفا و کارایی که کردی بیداری!
من به همینم دلخوشم!
تو خوش باش با…
.
.
.
چه چیز در این جهان غریبانه تر از
دختری است که تنهایی اش را بغل میکند و می بوسد!
اما حاضر نیست کسی را دوست داشته باشد