loading...

اس ام اس , جوک , عکس طنز

اس ام اس,جوک,اس ام اس عاشقانه,اس ام اس جدید,اس ام اس خنده,جوک جدید,عکس طنز,اس ام اس تنهایی,فال حافظ,بازی آنلای,طنز,خنده

محمدحسین
بازدید : 169
/ زمان : 4:05:

یک نصیحت...، یک حقیقت... و یک امید...
تو زندگی، روزهای خوب و بد زیادی میان و میرن
تو روزای خوب خیلی شاد نباش چون خیلی زود تموم میشه
تو روزای بدش هم زیاد ناراحت نباش تا زود تموم بشه

اما تو قلب آدم آدمای خوب و بد زیادی میان
آدمای بد رو سعی کن راه ندی یا اگه راه دادی زود بیرونشون کنی، وگرنه خیلی زود تو رو بیرون میکنن
اما آدمای خوب... آدمای خوبی که میان تو قلب آدم ممکنه اصلاً بیرون نرن، یعنی سعی کن بیرونشون نکنی
چون بیرون رفتن اونا از در نیست، از دیواره... دیوار قلبت رو میشکنن و میرن...

وابستگی بین انسان ها وجود داره، به دلایل مختلفی...
اما حقیقت زندگی این نیست...
حقیقت اینه که سعی کنی کسی رو به خودت وابسته کنی که بهش وابسته ای و واقعا نیمه گمشده تو باشه...
عشق یه رویای شیرینه ولی جدایی حقیقته... پس قبل از شروع یک رویا به فکر حقیقتش هم باش...

امیدوارم این حرفا شما رو خسته نکرده باشه
بازم بیاین پیشم، اگه نظر بدی حتما دعات میکنم...
نقد فیلم تبلیغاتی آقای میر حسین موسوی...
محمدحسین
بازدید : 145
/ زمان : 0:08:

سلام گلم ...

سلام نازنينم ...

بازم طبق عادت هميشه

ميخوام شروع کنم براي تو نامه نوشتن

که شايد يه روزي نامم رو بخوني

و بفهمي که هنوز چقدر دوست دارم... ب

بخشيد

باز ناخاسته حرفاي تکراري برات نوشتم ...

آخه عزيزم

من که مثل تو نيستم

از گفتن دوست دارم

نه خجالت ميکشم

نه خسته ميشم...

نازنينم

راست ميگي

منو باش

شايد اصلا تو منو دوست نداري که هيچ وقت بهم نگفتي..

خيلي خوشخيالم مگه نه....؟

عزيزم يادم رفت بگم

سالگرد دوست داشتنت مبارک گلم

ميدونم

  که فکرش رو نميتوني کني

الان که اين رو دارم مينويسم

باز هواي ابري چشمام بارونييه...

ميدونم که ميدوني

که با تو همه چيز رو دوست دارم

حتي غربت

ولي باورت ميشه

ديگه به غربت عادت کردم

از وقتي غربت رو توي چشماي ناز تو هم که ديدم

ديگه عاشقش شدم

هر جا که باشم

همينم !

يک عاشق!

هر جا که باشم

دور از تو يا در کنار تو

همينم !

يک مجنون !

فرقي ندارد کجا باشم

چه کسي باشم

يا در چه حالي باشم

من همينم

يک دلداده !

نه براي کسي هستم

نه براي خودم

من تنها براي تو هستم !

براي تو هستم و براي تو خواهم ماند !

مهم نيست که يک ديوانه ام

مهم نيست که لحظه به لحظه دلتنگم

مهم اين است که دوستت دارم!

هر جا که باشم به يادت هستم

ياد تو تکرار لحظه هاي زيباي عاشقيست !

لحظه هاي من پر از عشق است

تکرار آن پر از جنون و ديوانگيست !

فرقي ندارد

تو مرا بخواهي يا نخواهي

فرقي ندارد

تو مرا دوست داشته باشي يا نداشته باشي

مهم اين است که من تنها تو را ميخواهم !

هر جا که بروي به دنبالت مي آيم

به من بگويي نيا

باز مي آيم!

مي آيم تا به تو برسم !

هر جا که باشم

همينم

يک عاشق !

عاشقي که ديگر هيچ چيز برايش مهم نيست

و تنها تو براي او با ارزشي!

زندگي را با تمام زيباييهايش بدون تو نميخواهم!

زندگي را با تمام سختي هايش تنها با تو ميخواهم!

هر جا که باشي

من هستم

دنبال من نگرد

من در قلبت هستم !

آري آن لحظه که درهاي قلبت را به روي من بستي

من در کنج قلبت خانه کرده بودم !

حالا تو رفتيو من موندم

ويه دل شکسته

من موندم و غم و بزرگترين غربت

که وقتي لب ساحل منتظرت ميشينم

و غروب خورشيد رو تماشا ميکنم

منو دريا با هم دلامون ميگره

دريا به خاطر اين که عاشق خورشيد

و با غروبش تا فردا بايد صبر کنه

و

من هم براي اينکه يک روز ديگه منتظر آمدن تو بودم

ولي نازنينم

باز نيومدي و يادت رفته که من منتظر م

اون وقته که ديگه تو نيستي که اشکام رو پاک کني..

اونجا هست که همه ي تنهاييها ميان سراغم

عزيزم چرا نمي آيي

چرا ديگر بر من طلوع نميکنی

من بايد تا کدوم فردا منتظر بمونم...

تو که ميدوني تنها بودن تو غروب دريا چه غمي داره...

منو باش

دارم از چي براي کي حرف ميزنم

تو مگه چيزي هم از منو اون روزا يادت مونده...

عزيزم

من تک تک لحظه هاي با تو بودن رو

در قلبم حبسشون کردم....

دلم برات تنگ شده...

هنوزم عاشقتم

  بدون آنکه حرف هاي دلت را بگويي

آن را زير هاله نگاهت پنهان کردي

و مرا چشم انتظار به جادهء بي انتهاي نگاهت

و قلبت خشکاندي تا در بيابان غربتت

چشم به سرابي ناپيدا داشته باشم .

  ياد تو چون پرستوها يا چون لک لک هاي مهاجر

لحظه لحظه به باغ خيالم سفر ميکند

گفتي که هر شب واژه هاي شعرم

را با اشک ميشويي

من هم هر لحظه ياد تو را در پريشاني خيال مي پيچم

اي عطر عاطفه


 من نا اميد نيستم

يکي در سينه ام فرياد مي زند

پرواز کن

بر تارک ديوار خواهي رسيد

و از آن سو همزادت را و عشقت را خواهي نگريست

هزاران حيف پر مي زنم

اما پرواز

نه گويي دست صيادي پر هاي پرواز مرا بريده است

شوق پرواز هست

اما قدرت پرواز نه

خورشيد من

غروب شفق را به تماشا مي نشينم

سفر خورشيد را مي گويم

چه زيبا سفر ميکند

اما همسفری چه غريب

چه تنها

چه بي کس

چه بي مشايعت

چون عروسي با تو

ابر همانند عروس بي مادر نخست مي خندد

و سپس مي گريد

و آرام آرام به ديار تو مي ايد

من غروبش را مينگرم

آخرين شب

گرم رفتن ديدمش

لحظه هاي واپسين ديدار بود

او به رفتن بود

و من در اضطراب ديده ام گريان

دلم بيمار بود

گفتمش از گريه لبريزم مرو

گفت

جانا ناگزيرم

ناگزير

گفتم

لحظه يي ديگر بمان

گفت

مي خواهم ولي ديرست

دير در نگاهش خيره ماندم

بي اميد سر نهادم غمزده

بر دوش او بوسه هاي گريه آلودم نشست

بر رخ و بر لاله هاي گوش او ناگهان آهي کشيدو

گفت

واي زندگي زيباست

  زشت است  گريه را بس کن

مرا آتش مزن

ناگزيرم از قبول سرنوشت

شعله زد

در من چو ديدم موج اشک برق زد

در مستي چشمان او اشک بي طاقت

در آن هنگامه ريخت قطره قطره از سر مژگان او

از سخن ماندم و با رمز نگاه گفت

ميدانم جدايي زود بود

با نگاه آخرينش بين ما هايهاي گريه بدرود بود


ای عزیز


پس بدان بي تو هيچم

تنهايم نگذار

تا با تو هم آواز شوم

خانه هاي جدول زندگيم

را دستان مهربانت يک به يک پر کرد

و رمز جدول چنين بود:

                  دوستت دارم

یک نصیحت...، یک حقیقت... و یک امید...
محمدحسین
بازدید : 184
/ زمان : 1:50:

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت: «ماشین من خراب شده، میتوانم شب را اینجا بمانم؟»
رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شما دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد میخواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدایی که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود. صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به او گفتند: «ما نمیتوانیم این را به تو بگوییم. چون تو یک راهب نیستی»
مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.
چند سال بعد ماشین همان مرد باز هم در نزدیکی همان صومعه خراب شد.
راهبان صومعه باز هم او را به صومعه دعوت کردند، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند... آن شب باز هم او آن صدای مبهوت کننده و عجیب را که چند سال قبل شنیده بود شنید...
صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند که نمی توانند به او بگویند چون یک راهب نیست...
این بار مرد گفت: «بسیار خوب، بسیار خوب، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن فدا کنم، اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب شوم من حاضرم. بگوئید چگونه می توانم راهب شوم؟ »
راهبان پاسخ دادند: «تو باید به تمام نقاط زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعداد برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب میشوی»
مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و بعد از 45 سال بازگشت و در صومعه را زد.
مرد گفت: «من به تمام نقاط کره زمین سفر کرده ام و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم. تعداد برگ های گیاهان دنیا 286,122,953,154,225,946,354 عدد است و 251,476,301,200,450,239 عدد سنگ روی زمین وجود دارد (راست و دروغش با گوینده)»
راهبان پاسخ دادند: «تبریک می گوییم، پاسخ های تو کاملا صحیح است، اکنون تو یک راهب هستی و ما می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم...»
رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و گفت: «منبع صدا پشت این در است»
مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود. مرد گفت: «مرد گفت می شود کلید این در را به من بدهید؟»
راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد...
پشت در چوبی یک در سنگی بود. درسنگی نیز قفل بود و مرد درخواست کلید آن را کرد...
راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را باز کرد و پشت آن یک در سنگی از یاقوت سرخ بود...
او باز هم درخواست کلید کرد...
و پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت...
و همینطور پشت هر دری در دیگری به ترتیب از جنس زمرد سبز، نقره، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت...
در نهایت رئیس راهب ها گفت: «این کلید آخرین در است»
مرد که از در های بی پایان خلاصی یافته بود قدری تسلی یافت و نفس عمیقی کشید... او قفل در را باز کرد و دستگیره را چرخاند... وقتی پشت در را دید و متوجه شد منبع صدا چه بوده متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود...
اما من نمیتونم به شما بگم او چه چیزی پشت در دید، چون شما یک راهب نیستید...
---------
خاهشاً به من ناسزا نگین... خودمم دارم دنبال اون کسی که اینو برای من فرستاده میگردم تا حقشو کف دستش بگذارم.
یک نصیحت...، یک حقیقت... و یک امید...

تعداد صفحات : 368

آمار سایت
  • کل مطالب : 3689
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 82
  • بازدید کننده امروز : 83
  • باردید دیروز : 471
  • بازدید کننده دیروز : 472
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1698
  • بازدید ماه : 21205
  • بازدید سال : 190832
  • بازدید کلی : 716479
  • کدهای اختصاصی